جدول جو
جدول جو

معنی قزل داش - جستجوی لغت در جدول جو

قزل داش
(قِ زِ)
دهی از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی واقع در 54 هزارگزی شمال باختری خوی و 8500 گزی شمال شوسۀ سیه چشمه به خوی. موقع جغرافیایی آن درۀ سردسیر سالم است. سکنه 305 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. دو محل به فاصله 500 گز به نام قزل داش بالا و پائین مشهور است. سکنۀ قزل داش پائین 110 تن میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هر یک از سپاهیان شیعه مذهب شاه اسماعیل اول که از حامیان سلطنت صفوی بودند. آن ها را به مناسبت کلاه سرخ رنگی که بر سر می گذاشتند قزلباش می نامیدند و به تدریج تمام ارتش صفویه به این اسم نامیده شد
فرهنگ فارسی عمید
(قِ زِ دَ رَ)
دهی از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری پلدشت و در مسیر شوسۀ ماکو به شوط. موقع جغرافیایی آن دره و معتدل سالم است. سکنۀ آن 272 تن. آب آن از زنگمار و چشمه و محصول آن غلات، پنبه، توتون، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. این ده قشلاق ایل جلالی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
سبدی که زنان در آن رشته را نگهدارند بر وقت دوختن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ عَ)
دهی از دهستان نازلواز بخش حومه شهرستان ارومیه. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 270 تن. آب آن ازنازلوچای و محصول آن غلات، توتون، کشمش، چغندر، حبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ زَ)
دهی از دهستان بیلواربخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 22 هزارگزی خاور دیزگران و 30 هزارگزی جنوب بلشت. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 65 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ دَ رَ)
قریچه، دهی جزء دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز. در 24هزارگزی شمال بستان آباد و 9هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز و در جلگه واقع است. هوای آن سردسیری است. 187 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه اوجان چای و محصول آن یونجه و غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 346)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در 30 هزارگزی شمال ضیأآباد و 12 هزارگزی راه شوسه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 235 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، دیمی و مختصر انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ چگینی هستند و تغییر مکان نمیکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ / نِ)
گنج دار. خزانه دار:
به قارونی قفل داران گنج
طمع دارم اندازۀ دسترنج.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ)
سرخ رنگ و عدسی رنگ، لقب عیسو پسر نخستین اسحاق است و چون وی بجهت شوربای عدسی که یعقوب برادرش پخته بود حق بکوریت خود را فروخت بدین واسطه و بملاحظۀ سرخ رو بودنش وی را عیسو نام کردند. (سفر پیدایش 25:25 و 30). و رجوع به ادومیه و عیسو شود
لغت نامه دهخدا
سبد دوخت و دوز سبد بافتنی سبدی که زنان در آن رشته را به وقت دوختن نگاهدارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفل دار
تصویر قفل دار
گنج دار، خزانه دار
فرهنگ لغت هوشیار
یا سرخ سر، به طوایف مختلف ترک که با سلطان حیدر و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول صفوی در ترویج شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند
فرهنگ لغت هوشیار
هر فرد از گروه قزلباش (به طوایف ترک که با سلطان حیدر صفوی و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول در ترویج مذهب شیعه و به دست آوردن سلطنت یاری کردند، اطلاق می شود. این طوایف به سبب کلاه سرخی که بر سر می گذاشتند بدین نام معروف شدند)
فرهنگ فارسی معین
تابش شدید آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی